آنکه بین من و تو شام جدایی آورد می کنم نفرینش
یا الهی
بکنش چون من زار
پیش معشوقش خار
هر دو چشمانش تار
تا بداند چه به من می گذرد
از غم دوری آن چشم عزیز
در خلوت من نگاه سبزت جاریست
این قست بی تو بودنم اجباریست
فرستنده : باران
نازی که ز لبخند گل یاس هویداست
زیبایی عشق است که در چشم تو پیداست
بیچاره قلوه سنگی که از دست کودکی به سوی پرنده ای رها می شود
مانده دل کودک را بشکند یا پرنده را
مانده دل کودک را بشکند یا پرنده را
ای رفته به قهر , وعده های تو چه شد ؟
مهر تو کجا رفت و وفای تو جه شد ؟
این تیرگی آخر ز کجا روی آورد ؟
ای آیینه رخسار صفای تو چه شد ؟
مهر تو کجا رفت و وفای تو جه شد ؟
این تیرگی آخر ز کجا روی آورد ؟
ای آیینه رخسار صفای تو چه شد ؟
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: پنج شنبه 15 / 4 / 1398برچسب:اس ام اس های عاشقانه ,
ارسال توسط مسعود
آخرین مطالب